بدون تاریخ، بدون معنا

 

بدون تاریخ٬ بدون امضا

 

توجه: خطر لو رفتن داستان فیلم وجود دارد. در صورتی که این فیلم را ندیده‌اید این متن را با احتیاط بخوانید یا خواندن آن را به بعد از تماشای آن موکول کنید.

 

فرصتی پیش آمد تا در جشنواره ی سی و پنج فیلم «بدون تاریخ، بدون امضا» را تماشا کنم. بر خلاف عادت از پایان این فیلم میگویم٬ پایانی به غایت آشفته و درهم که نه پیام دارد و نه حس. بیشتر به ژست تکنیک «پایان باز» می ماند تا رفتاری سنجیده برای پیاده سازی هارمونی کلی اثر. بعید می دانم حتی اگر فرهادی نیز اندکی تصور از چنین تب استفاده از «پایان باز» در سینمای ایران را می داشت٬ در هیچ کدام از آثارش چنین کاری را انجام می داد. بریدن اثر در مهمترین لحظه ی فیلم٬ جایی که تماشاگر به دنبال یافتن قطعات لازم برای کامل کردن پازل ذهنی خود است٬ چه ارزشی دارد؟! مشخصل یافتن قطعه و نه تکمیل آن. فرق یافتن قطعه و تکمیل در این است که در حالت دوم یعنی تکمیل٬ مخاطب خود کامل کننده ی اثر است و پایان را خود متصور می شود٬ اما در حالت اول اساسا چیزی برای تکمیل وجود ندارد! داستان به قدری ناگهانی رها می شود که متصور شدن هر پایانی ناممکن است. رفتاری که فیلم ساز٬ وحید جلیلوند عزیز٬‌ در فیلم قبلی اش «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» به درستی انجام میدهد. بی انصافی است اگر از کارگردانی درخشان وحید جلیلوند به سادگی عبور کنیم. به نظر می رسد وی توانایی بالایی در کنترل و راهنمایی عوامل اش٬ برای هرچه قوی تر برگذار شدن پروژه هایش را داراست.

فیلم خوش ساخت «بدون تاریخ٬ بدون امضا» جزو معدود فیلم های سینمای ایران است که تماشاگر را خسته نمیکند. گویی خواندن کتابی جذاب را آغاز کرده اید٬ حال آنکه با نزدیک شدن به انتهای آن و اوج گرفتن ماجرا ناگهان متوجه آن می شوید که فصل آخر کتاب از بیخ وجود خارجی ندارد.

هدیه تهرانی٬ امیر آقایی و نوید محمدزاده استخوان بندی فیلم «بدون تاریخ٬ بدون امضا» هستند. کارکرد کاراکتر هدیه تهرانی که معلوم نیست آیا همسر کاوه(امیر آقایی) است٬ یا خواهرش یا دختر خاله اش٬ بسیار نامعلوم و نامشخص است. فردی که مواظب کاوه است و سنگ صبور اوست٬ فردی که کاوه هر روز صبح به دنبال او می رود تا از خانه ی سراسر کارتن پیچ شده ای که بوی اسباب کشی میدهد به سر کار ببرد٬ فردی که به نظر می رسد نزدیکترین شخصیت به کاوه است و به نظر می رسد کنشی در داستان دارد٬ هیچ کاری انجام نمی دهد و فقط هست که باشد. از تهرانی که بگذریم به نوید محمد زاده می رسیم. نماینده ی قشر پایین دست جامعه که از فرط بیکاری و به گفته ی همسرش ورشکستگی٬ مرغ مرده به خانه می آورد تا خانواده اش شکم سیر بخوابند. بازی قابل قبول و تکراری محمدزاده نه توی ذوق می زند و نه سوت و کف دارد. کاملا در راستای قصه است و به واقع یکی از موتور های محرکه فیلم است. امیر آقایی نیز نقش خود را به خوبی ایفا کرده اما چیزی که در موردش کمی آزار دهنده است٬ خطی بودن ماهیت کاراکترش در طول فیلم است. قهرمانی که هیچ خطایی ندارد و سراسر شرافت و انسانیت است. کسی که سقف «شرافتش» به قدری بالاست که به غلط خود را مصبب قتل کودکی جا می زند. چرایی اش همان «پایان باز» ای است که صحبتش شد. تاسف بار این که٬‌ امیر آقایی خیلی نزدیک و با کمی اغماز همان «جلال» فیلم قبلی جلیلوند٬ «چهارشنبه٬ ۱۹ اردیبهشت»‌ است. مدل موفقی که جواب داده است تکرار می شود و این دلیل تولد سینمای یکنواخت ایران است.

کش دار کردن داستان به اسم تعلیق هم کمکی به ماجرا نمیکند. دلیل بودن مادر پیر و سالخورده و رو به موت کاوه در خانه اش چیست؟ چرا کاوه دست و پا شکسته به خدمت گذارش کمک میکند؟ چرا میخواهد مطمئن شود که کسی که با او تصادف کرده به بیمارستان می رود؟ تا در سکانس زندان حرفی برای زدن داشته باشد که «من بوق زدم و چراغ دادم شما ندیدید». چرا دوستی که صاحب کشتارگاه است در مقابل هیچ پرسشی قرار نمی گیرد و چه بسیار سوالات دیگری که نمی توان پاسخی بر آن یافت.

در جایی وحید جلیلوند گفته است: “زمانی که به یک موضوع پرداخته می‌شود، نشانگر این است که در جامعه زیاد وجود دارد.” بله زیاد وجود دارد اما چگونه پرداختن به آن نیز مورد بحث است. امید این که در کارهای آتی جلیلوند قصه ی منسجم تری را شاهد باشیم چرا که گویی «بدون تاریخ٬ بدون امضا» دومین فیلم از سه گانه ی این کارگردان سینماست.

 

حسام خامنه زاده مدیریت استودیو انار را برعهده دارد. عکاسی را حرفه ای دنبال می کند و عکاس استودیو انار است. او کارگردانی چند فیلم کوتاه را نیز در کارنامه ی هنری خود داراست. علاقه ی او به تکنولوژی و گجت های هوشمند او را پیگیر اخبار این حوزه نموده است. کریستوفر نولان، ران هاوارد و سیدنی لومت٬ محبوب ترین کارگردانان او هستند.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *